سلام بابایی
دیشب خواب قشنگی ازت دیدم صورتت مثل ماه میدرخشید و من صورتت را غرقه بوسه کرده بودم و گرمای صورتت زیبایت را حس می کردم چه حس قشنگی دارد زمانی که انسان بوسه بر صورت پدرومادر خود میزند
بابایی روز آخر ذی حجه روز عجیبی بود تا به حال نشده بود دوتا خواستگار باهم بیان
ویکی من را می خواست و من اورا نمی خواستم
ودیگری را من پسندیدم و نمی دانم که او مرا می خواهد یا نه می دانی بابایی برای هر دوتاشون ارزوی بهترین ها را از خدا میخواهم ولی خوشابه حال اونی که من ازش خوشم آؤمد واقعا به همسرش غبطه میخورم از همین الان
بابایی اصلا حرف پول و دارایی نیست ، حرف منش و اخلاق و ایمان و تقوایی که داشت بود
خدا برای خانواده اش نگه اش دارد خدایی تو این دوره زمونه یک مرد به تمام معنا بود وهر کسی آرزویش را دارد
کاشکی من هم اینقدر خوب وبودم که لیاقشتو داشتم
بابایی باز محرم شد و جای تو توی عزاداری امام حسین خالیه
دلم برای گریههای سوزناکت تنگ شده
بابایی مثل همیشه التماس دعا دارم ازت
برای خیلی دعا کن