سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حرف های من با بابا
[ و گفتهاند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مىشدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
پیوندها
صفحه اول
پیام رسان
پارسی بلاگ
اوقات شرعی
پست الکترونیک
برچسب ها
مهدیه تهران
عزیزم
جانم
بابایی
شب یلدا
کلمات مقدس
مرهمی
شب قدر
سال 89
بی معرفت
ویرایش
صفحات اختصاصی
2 بهمن
ویرایش
عناوین یادداشتهای
بعد از دو...
رضایت خدا
عید فطر...
پیشاپیش...
این روزها...
یا صاحب...
اول ماه...
21 آذر
باز یک...
عرفه ،...
عناوین یادداشتها[38]
بایگانی
حرفهای من بابا[10]
سلام بر بابای...[1]
کلمات مقدس[1]
محرم از راه...[1]
بابایی عیدت...[1]
بعد از دو ماه[1]
یک لیوان آلوچه[1]
ویرایش
پیوند دوستان
پیاده تا عرش
توسعه سینمای...
تو میتونی !!...
تا ریشه هست،...
ESPERANCE55
آواز یزدان
ویرایش
مدیر وبلاگ
حرف های من با بابا
من 86 بابای خوبم از دست دادم . من و بابا خیلی همدیگر دوست داشتیم . من تو این وبلاگ تمام حرفهایی که با بابام دارم می زنم ،شاید بعضی حرفها رو هیچ وقت روم نمی شد، باهاش بزنم ولی الان و اینجا می زنم
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 54301
کل یادداشتها ها : 38
خبر مایه
من هم عیدیمو گرفتم
یک دختر
سلام برای بابا خوبم
فکر نمی کردم اینقدر زود صدامو بشنویی
بابا همون شب که بهت گفتم دوست دارم برم مشهد فکر نمی کردم اینقدر زود حاجتم بگیرم ، همو صبحش رفتم بلیط قطار گرفتم برای مشهد برای خودمو مامان ... بابا جون امروز از مشهد برگشتم خیلی خوب بود روز میلاد امیر المومنین مشهد بودیم چه عیدی از این بالاتر که خدمت آقا باشیم روز عید ...
خیلی خوب بود با آقا کلی درد دل کرد م تمام سختی هامو بهش گفتم...
امروز بچه های شرکت زنگ زدن کلی حالمو گرفتند ... از دماغم در اومد دعا کنید که بخیر بگذره... بابا خیلی خسته ام ... دلم می خواد بخوام دیگه بلند نشم ...
بابا التماس دعا
نظر()
این هم...
شکر یارب
طراحی پوسته توسط تیم
پارسی بلاگ