سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
حرف های من با بابا
من 86 بابای خوبم از دست دادم . من و بابا خیلی همدیگر دوست داشتیم . من تو این وبلاگ تمام حرفهایی که با بابام دارم می زنم ،شاید بعضی حرفها رو هیچ وقت روم نمی شد، باهاش بزنم ولی الان و اینجا می زنم
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 54364
کل یادداشتها ها : 38
خبر مایه


سلام به بابای عزیز تر از جانم
بابایی خیلی ببخشید خیلی شرمنده روی ماهت هستم عزیزم
خیلی وقت که برات ننوشتم که چه می کنم و هر روز دل تنگتر از روز قبل می شم
بابایی یک مدت بود خیلی بد جور دلم هواتو کرده بود هر جا یک پیر مرد می دیم یاد تو می افتاد و ببخشید که گفته شما پیر بودی !!! تو همیشه برای من یک بابای سر زنده و مهربون و سرحال بود ... بابایی همیشه وقتی اذان می گن یاد تو می افتم که چه بی تاب نماز می شدی ... امسال سر سال تحویل همش چشمم به عکس زیبای تو بود نمی دونم چند عید دیگر را باید بگذرونم تا به روز موعود دیار منو تو شود .. بابایی یاد من هستی ...
بزار از خودم بگم
همه چی خوب و عالی هستش ... و تنها چیزی که نمی شود تحمل کرد دوری توست که اونم با الطاف خداوند صبرشم با ان همراه هست... ای عزیزم ای مهربانم .... اول از محیط کار بگم که شکر خدا خیلی خوبه و هرروز یک چیز جدید یاد می گیرم و همنشیان و دوستان خوبی که خدا برایم مقدر کرده کار رو برایم تفریحی قرار داده که هرروز با شوق و ذوق به سرکار می رم با دعا تو بابای خوبم به کارمون خدا برکت می ده و به اون اهدافی که داریم که جلب رضای خداوند باری تعالی است نزدیک می شیم .. یک دوهفته هم هست که بعد از سر کار می رم پیش دوستان روزنامه ای تو قسمت صفحه بندی که کار ازشون یاد بگیرم ... خدایی بعداز کار خیلی سخت ... همش به خودم این ایه رو می خونم ان مع العس یسرا.. و از خدا می خواهم که همتم چندین برابر که ... بابایی این چند وقته هوای تهران خیلی خوبه همش بارون می یاد .. خیلی با صفا شده جات خیلی خالیه ... که با ذوق و نشاط بودی وقتی بارون می اومد... بابا خدا هرروز وهر لحظه رحمت و ببخشش شامل حالمون می کنه دعا کن که شاکر نعمتاش باشیم و ناشکری نکنیم
راستی بابایی بالاخره مانیتورم عوض کردم اونی که برام خریدی بودی حدود 9 سال می گذشت خیلی دیگه خراب شده بود .. دیگه چشمان وقت کار کردن درد می گرفته .. پنج شنبه ای که رفتم دفتر بچه ها گفتن مگه قرار نبود بری مرخصی گفتم نه .. خلاصه گفتم حالا که اومد دلم زدم به دریا و سفارش یک مانیتور دادم از دوستان کمک گرفتم و انتخاب گذاشتم به عهده اونا اون هم خدا وکیلی چیز خوبی برام گرفتم
بابا ایام فاطمیه جات خیلی خالیه
هر وقت از جلوی فاطمیون رد می شم یاد تو می افتم که این همه سال که از اون محل رفته‌ایم بازم می امدی فاطمیون و همیشه به همت و شوق و ذوقی که برای روضه و گریه برای اهل بیت داشتی غبطه می خورم و دعا کن برای مو
راستی داداشی باهام خوب شد خیلی چند روز حالش خوب بود ماشاالله خیلی کمک می کنه خدایی خیلی دلم براش تنگ شده بود
بابایی دارم کمک بی خیال دو موضوع می شم دعا کن نمی دونم شاید به خاطر اینکه حس می کنم بیشتر تو کار موفق هستم
بابایی دلم برای صدا زندن اسمم تنگ شده .. . یادش بخیر بعضی و قتها که اسمم می اوردی اشک چشمانتو می گرفت و می گفتی ؟؟؟؟ جان من است و می سپاردی منو به خانم فاطمه الزهرا ...
بابایی این قدر تو دفتر خوش می گذره وای باید موقع ناهار بیایی .. خلاصه ضیافتی برای خودش جات خالیه این مدیر ما یک پا اشپزه ... راستی من یک بار پیتزا درست کردم بردم .. این قدر خوش مزه شده بود از اون موقع دیگه بچه انگشت ندارم
....
بابای دوست دارم دعا کن برامون که موفق باشیم و رو سفیدت کنیم پیش پیغمبر و اونی بیشیم که خدا ازمون راضی باشه
به امید ظهور مهدی فاطمه یاعلی مهربونم




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ