سلام بابایی قربون برم الهی
این دومین سالی هست که سره سفره هفت سین جات خالیه و عکس خوشکلت قرار دادیم
دلم برای یا مقلب قلوب گفتنت تنگ شده
دلم می خواست از دست های قشنگتو می بوسیدم و روی زیباتو می بویدم
امسال مامان جون بجای شما چند بار بوسیدم
یک سال بدون پدر گذشت و یک سال از عمر من کم شد تا زودتر مرگ را در آغوش بگیرم و تو را ببینم و یک سال به سالهای غیبت آقا اضافه شد و یک سال به سال فرج نزدیک شدیم و همین برای من خیلی ارزش داره
بابایی امسال نبودت هر لحظه احساس می کردم سال خوبی بود و هر لحظه دست نوازش مولا و سرورم آقا امام زمان دیدم و همه جوره هوامو داره بابایی
بابایی هفته پیش من و مامان رفتیم مشهد
همش خدایی جور شد جات خیلی خالی بود همش یادت می کردیم
از در صحن شیرازی که وارد می شدیم یاد آخرین برای که باهم رفتیم مشهد افتادیم و تمام اون مسیر چقدر سخت راه رفتی تمام راه و داداشی دستو گرفته بود
بابایی یاد اون شبها بخیر که باهم نزدیک اذان صبح می رفتیم حرم و بعد از اینکه نقار خونه می خوند ما برمی گشتیم
بابایی تو حرم خیلی یادت بودم
یک دوست خدام پیدا کردم
منو برد یک جاهای خیلی خوب که هر کسی نمی تونه بره
دفتر خوده خدام امام رضا علیه السلام که زیر نقار خونه بود
بابا دعا کن برام که سال خوبی داشته باشیم سالی که بتونم مفید باشم و امام زمان ازم راضی باشه
سلام بابایی
دیشب خواب قشنگی ازت دیدم صورتت مثل ماه میدرخشید و من صورتت را غرقه بوسه کرده بودم و گرمای صورتت زیبایت را حس می کردم چه حس قشنگی دارد زمانی که انسان بوسه بر صورت پدرومادر خود میزند
بابایی روز آخر ذی حجه روز عجیبی بود تا به حال نشده بود دوتا خواستگار باهم بیان
ویکی من را می خواست و من اورا نمی خواستم
ودیگری را من پسندیدم و نمی دانم که او مرا می خواهد یا نه می دانی بابایی برای هر دوتاشون ارزوی بهترین ها را از خدا میخواهم ولی خوشابه حال اونی که من ازش خوشم آؤمد واقعا به همسرش غبطه میخورم از همین الان
بابایی اصلا حرف پول و دارایی نیست ، حرف منش و اخلاق و ایمان و تقوایی که داشت بود
خدا برای خانواده اش نگه اش دارد خدایی تو این دوره زمونه یک مرد به تمام معنا بود وهر کسی آرزویش را دارد
کاشکی من هم اینقدر خوب وبودم که لیاقشتو داشتم
بابایی باز محرم شد و جای تو توی عزاداری امام حسین خالیه
دلم برای گریههای سوزناکت تنگ شده
بابایی مثل همیشه التماس دعا دارم ازت
برای خیلی دعا کن