سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
حرف های من با بابا
من 86 بابای خوبم از دست دادم . من و بابا خیلی همدیگر دوست داشتیم . من تو این وبلاگ تمام حرفهایی که با بابام دارم می زنم ،شاید بعضی حرفها رو هیچ وقت روم نمی شد، باهاش بزنم ولی الان و اینجا می زنم
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 54270
کل یادداشتها ها : 38
خبر مایه


1 2 >
سلام بابا جون
خوب هستی عزیز دلم
بابایی ممنونم که همیشه باهام هستی و یادت آروم بخش زندگیم شده، بابا همه چی خوبه و تنها چیزی که خوب نمی شه نبودم تو هست... بابا همه خوبند و همیشه یادت هستیم و یاد حرفها و تیکه کلمات می افتیم و هر وقت مامان غذایی درست می کنه که شما دوست داشتی یادت می کنیم و می گیم که جات خالیه و برات دعا می کنیم هر جا باشی در کنار خداوند و بندهای خوبش روزی بخورید... بابا هفته پیش با همه سختی هاش گذشت ... بابا این اون آقاییی که از من خواستگاری کرده خیلی فکرو ذکرمو به خودش مشغول کرده ... همش می گه باید من دست پر خدمت خانواده ات برسم که هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشند... بابا من هیچی ازش نمی خوام ولی خودش می گه نه نمی شه... بابا دوستم داره و برام همه کار می خواد بکنه ولی هیچ کس به دوست داشتن شما نمی رسه ... دوست داشتن ... چه کلمه سنگین و پر ارزشی هست ... بابا دعا کن برامون هرچی خیره زودتر درست بشه من دیگه نمی دونم جواب اطرافیانم چی بدم ... جواب خواستگارهایی که رد می کنم .. جواب اطرافیان که به رفتارم مشکوک شدن ... به همکارام که از طرز کارم و حواس پرتی هام گله دارند و از کارم که کیفیتش کاسته شده .... ای خدااااااااااا نمی دونم چکار کنم ... اون هم مثل من بابا نداره ... خیلی هم درد هستیم ... اون هم برای اینکه به اینجا برسه خیلی سختی کشیده ... و درسش به سختی خونده... بابا درسهای دانشگاه هم سنگین شده... بابا اون برای رسیدن به من می خوادهمه کار بکنه ولی من هیچی ندارم ... هیچی ندارم که براش انجام بدم ... فقط اینکه.. بابا چقدر به خواهرام غبطه می خورم که تو بودی براشون جشن گرفتی و براشون جهاز خریدی ... همیشه از سلیقه و نوع خریدی که انجام می دادی کیف می کردم ... ولی من چی ... بابا دعا مون کن ... تو این سه ماه که باهاش اشنا شدم خیلی دعا کردم بگم هر لحظه شاید دورغ باشه و لی ساعتی نبوده که به یادش نباشم و براش دعا نکنم ... اون هم خیلی جای خالی باباشو حس می کنه... بابا دعا کن بتونیم جای نداشته هامو برای هم پر کنیم ... بابا خیلی مومن هستش ... مثل شما به خیلی چیزها رو مراعات می کنه تو صحبت کردن و رفتارش مواظب هستش ... بابا دوست دارم
بابا دلم مشهد می خواد برای امام رضا یک ذره شده ... بابا خیلی دوستای خوبی بوسیله این وبلاگ پیدا کردم که باهام همراهی می کنند و بهم امید می دن برای اونها هم دعا کن ... راستی داداشی امشب اخلاقش بهتر بود ... دعا کن با من هم خوب بشه ... دلم برای محبت هاش تنگ شده... خیلی دوستش دارم ... بابا برای این داماد جدید هم خیلی دعا کن ..
راستی روز پدر نزدیک ... خوشا به حال اونهایی که این نعمت دارند خدا کنه همه قدرشو بدونن ... من خوشحالم که وقتی بودی قدرتو دونستم و هیچ وقت ندازشم تنهات نزاشم ... ولی چکار کنم با تو بودن خیلی قشنگ بود ... بابا برای مامان هم خیلی دعا کن الان اون هم پدر برامون و هم مادر ...بعضی وقتها خیلی بهش زندگی فشار می یاره ... خیلی صبوری می کنه ولی خودت که بهتر می دونی هیچ وقت گله نمی کنه ...
بابا روزت مبارک دعا کن که بتونم بیام سره خاکت ...
یاعلی مهربونم
دوست دارم

  

 

اینجا آلوچه خوردیم

 

 

 

 

 

 

 

اینجا قله است و این رسیدن به هدف قشنگترین لحظه رسیدن حس پرواز
  
سلام بر بهترین بابای عالم
و سلام بر بابایی خوب خودم

و این بار گناه کار شدم به این که چرا کسی را سنگ صبور انتخاب کردم و مجرم شدم برای اینکه صحبتی کردم و مجرم شدم برای اینکه چرا سکوت نکردم
و برای هزارمین بار فهیدم که تنهای تنهایم و خوشحالم که خدایی دارم که مرا کفایت می کند به اندازه تمامی مردم جهان
خدای کمکم کنه  هیچ کس نفهمه و خودم وخودت بدونیم که من چه کشیدم
و این ناراحتی که من کشیدم و اون روز که اون حادثه استخر برام افتاد انگار تمام دنیا روی سرم خراب شد
و برخوردهایی که از روز نمایشگاه باهم شد و جالب تر اینکه اینقدر بخودشون حق می دن که راحت قضاوت کنند و هرکی دوست دارن تنبیه کنند و خودشون بیشتر از هر کسی دیگر مجرم هستن
نمایشگاه واقعا برایم سخت گذشت نه خستگی کار ، ناراحت برخوردها شدم ، ناراحت اینکه مجرم شدم به اینکه چرا دوست دارم ، و مجرم شدم چرا ...، و فکر رفتن کردم برای اینکه تحمل صحبت ها رو نداشتم و چون ....
و بهش غبطه خواهم خورد همه عمرم که بهترین روز عالم که 100 سال یک بار تکرار خواهد شد روز وصل اون خواهد شد به نظر من باید این قدر آبرو پیش امام رضا داشته باشه که امام رضا اون روز براش قرار داد
خدا می دونه اون روز مشهدش درست شد چقدر خوشحال شدم و بهش غبطه خوردم که امام رضا در 10 دقیقه اون رو طلبید
بابایی ... اگر برای هیچکس تو این دنیا ارزش نداشته باشم اینو می دونم که برای تو ارزش داشتم و خودم اشکهای تو رو می دیدم که برایم ریخته میشد و اینکه تنها موندم تو می دونستی و تو می دونستی که چه خواهد شد....
خدایا بهم صبر بده که هیچکسی نفهمه که    بر من چه گذشت ...
می دونم که مس وجودم رو داری آب دیده می کنی که زر شود به قیمت از دست دادن خیلی چیزها ....
کمکم کن که سنگ صبوری غیر از خدا انتخاب نکنم و هیچ آدمی دردی از وجودم نفهمه ...
یا امام رضا امسال از اول سال همه روز شماری روز میلادت می کنن چرا که عجیب ترین اتفاق عالم هست و در این لحظه برای همه بهترین اتفاق رو در اون روز می خوام
و قشنگترین روز باشه برای همه
و چه چیزی زیباتر از اینکه امام زمان در اون روز ظهور کنن
ای بابای عالم
برایم پدری کن که بد جور تنها موندم



  
سلام بر بابای خوبم
بابای مهربونم ، شب قدر شد و من امشب قدر تو را بیشتر خواهم دانست ، این شب ، شب یتیمان عالم است ، امشب شبیست که یتیمان کوفه باباشون برای اخرین بار به سراغشون اومد
اگر می دونستن که امشب شب اخر است حتما، به این راحتی نمی زاشتن باباشون از پیششون بره
بابا یک بغضی تو گلومو گرفته ، می خوام فریاد بزنم می خوام داد بزنم چرا نمی شه کسی رو دوست داشت
چرا همیشه باید بفهمی که تو تنها هستی و خودت و خودت باید هوای خودت داشته باشی ، بابا چرا به غیر از محبت بهم چیزی یاد ندادی که امروز در بازار روزگار فقط فروشنده محبت باشم و چشمت دنبال کسی است که اون هم به تو محبتی بفروشه 
چرا من این قدر ضایع می شم ، چرا من این قدر راحت دل می بندم ، چرا من این قدر سادگی می کنم
از دست خودم ناراحت هستم ، خیلی زیاد
وقتی فهمیدم که می خواد بیاد مشهد از خوشحالی جیغ زدم چون اصلا باورم نمی شه می خواد بیاد چون خوابشون دیده بودم که می خواد بیاد
حالا باید دیشب خواب ببینم که تلفنی با خانمش صحبت کنم و الان مطمئنم که باز بچگی کردم باز نادونی کردم باز سادگی کردم و کار بچه های 14 ساله رو کردم
بابا یتیمی سخته و سختر از اون ناامیدی است
بابا کجا بودی ببینی که دختر چقدر خانم شده
بر خودش سرپرست گروه مشهد شده 13 مربی زیر دستش بود ، برنامه با دوستاش می چید
بابایی مشهد که بودم همش یادت بودم
یاد اینکه سحرها باهم می رفتیم حرم یاد صبحهایی که تا حرم پیاده می رفتیم و بعد از نماز صبح برمی گشتیم صدای نقار خونه اون موقع صبح چه صفایی داشت
بابا همیشه وقتی در کنارت راه می رفتم یک احساس غرور می کردم که در کنار پدری با این ابهت و صلابت راه می رم و پشتم بهش گرمه
بابا پشتم باش ، بابا همه کس ام باش ، بابا شب قدره
مممممممممممممثلا قرار بود امشب کربلا باشم ، ای خداااااااااااااااااااا
دلم نجف می خواد به دلم مونده کربلا و نجف
سینه مالامال در دست، ای دریغا مرهمی
                                                     دل زتنهایی بجان آمد خدا را همدمی



  
سلام بر بابای خوشگل و مهربون
خوب بابایی
اول یک معذرت خواهی از محضرگرامیت دارم که ببخشید دیر به سراغت آومدم یکمی سرم شلوغ بود. این چند وقت خیلی کار داشتیم
بابایی اول همه روز تولدت 10 تیر بهت تبریک می گم و 70 دمین سال تولدت تبریک می گم و 70 بوس نثرات می کنم و 70 آرزو دعای خیر در حقت می فرسم
بابایی مهربونم روز پدر بهت تبریک می گم خوشگلم مهربون دلم برای تنگ شده می دونی چقدر اس ام اس قشنگ برات نگه داشتم که بهت بگم چقدر دوست دارم
بابایی امسال نشد برم اعتکاف ، مامان دیسک کمرشو عمل کرد و دست چیشو امروز 11 روز هستش که عمل کرد ، الحمدلله حالش خیلی بهتر هستش به حق دعای شما
بابایی یاد خوابی که اول ماه رجب دیدم افتادم ، عجب خواب خوبی بود که اومدی برام دعا کردی و این ماه بهم تبریک گفتی و من هم به شما تبریک گفتم
بابایی شاید خبرهایی باشد شاید دعا کن در حقم نمی دونم بگم  یا نه رفته کربلا بزار از کربلا برگرده شاید خبری بشه شاید هم خبری نشده هر چی خیره
بابایی یاد اولین سالی که رفتم  اعتکاف افتادم با نفیسه رفتم خیلی خوش گذشت مسجد جامع جمهوری ، هیچ وقت اون برق نگاه چشمات یادم نمی ره که با چه  ذوقی اومدی دنبالمون و تمام دلت به دعای دخترانت خوش بود و همونی شد که تو می خواستی
بابایی التماس دعا
دارن اذان مغرب می گن برم نماز
یاعلی خوشگلم


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ